نظریه سلمن در مورد رشد خود
دسته بندي :
عمومی »
گوناگون
نظریه سلمن در مورد رشد خود
فرمت فایل: ورد
تعداد صفحه: 5
تئوري نقشگيري:
مطابق با نظريه سلمن (1980) تيس و سلمن (1989) كودكان به تدريج كه توانايي تميز ديدگاهخودشان از ديدگاه ديگران را پيدا ميكنند به درك بهتري از خودشان و ديگران نائل ميآيند.سلمن معتقد است كه براي شناسايي فرد ديگر، شخص بايستي بتواند خود را به جاي او بگذارد وافكار، احساسات، انگيزهها و نيتها و به طور خلاصه عوامل دروني كه مؤثر بر رفتارش هستند رابشناسد. اگر كودك چنين توانايي مهمي را كه مهارت نقشگيري ناميده ميشود، بدست نياوردتنها اين گزينه را خواهد داشت كه او را بر حسب اسنادهاي بيروني مثل ظاهر او، فعاليتهايش و ياداراييهايش توصيف نمايد.
سلمن رشد مهارت نقشگيري را به اين ترتيب ذكر ميكند: 1 ـ ديدگاه نامتمايز يا خودمحورانهكه از حد 3 سالگي تا 6 سالگي است. 2 ـ نقشگيري اطلاعاتي ـ اجتماعي كه از حد 6 تا 8 سالگيرا بر در ميگيرد. 3 ـ نقشگيري خود انعكاسي كه از حدود 8 تا 10 سالگي است. 4 ـ نقشگيريمتقابل حدود 10 تا 12 سالگي و نقشگيري اجتماعي كه از 12 تا 15 سالگي است.
همينطور كه بچهها بزرگ ميشوند و قادر ميشوند تا نقش ديگري را بر عهده بگيرند و خودرا به جاي ديگري بگذارند، فهم آنها از معني و ويژگيهاي روابط انساني تغيير ميكند. به طور مثالميتوانيم ببنيم كه بچهها در سنين مختلف در مورد دوستي چه نظري دارند:
پيش دبستانيها كه از نظر سلمن در سطح صفر و در سطح خودمحورياند اينطور فكر ميكنندكه فقط بودن دركنار يك همبازي و خوش گذشتن در لحظاتي كه با او هستند تعريف از دوست رانمايان ميسازد. بنابراين كودك 5 ساله ممكن است كه بچههاي همسايه را يك دوست صميميمعرفي كند، فقط به خاطر اينكه در نزديكي آنها زندگي ميكنند و با او بازي ميكنند (دامسون،1977).
داشتن فعاليت مشترك به عنوان پايهاي اصولي براي دوستي تا 6 الي 8 سالگي ادامه مييابد(هارتوپ، 1992). اما به اين خاطر كه كودكان در مراحل بعدي به سطح يك سلمن ميرسند و بهاين مسئله پي ميبرند كه ديگران ممكن است ديدگاه مشتركي با آنها نداشته باشند، شروع بهداشتن اين ديدگاه ميكنند كه دوست كسي است كه «كارهاي خوبي را براي من انجام دهد».دوستيها در اين سطح اغلب يك طرفه است و كودك هيچ فشاري را براي انجام اين كارها بهطور متقابل احساس نميكند و اگر كودك ديگر در برآورده كردن علائق كودك اولي كوتاه بيايد(براي مثال دعوت او را براي بازي كردن در حياط پشتي نپذيرد)، ممكن است كه از دايرة دوستاناو خارج شود.
در مرحلة دوم سلمن بچههاي 8 تا 10 سال علاقة زيادي براي داشتن يك دوست نشانميدهند و شروع ميكنند به در نظر گرفتن دوستي به عنوان رابطة متقابل كه بر پاية اعتماد متقابلاست و در آن هر دو فرد به هم احترام ميگذارند، به همديگر محبت ميكنند و عاطفه را رد و بدلميكنند (سلمن، 1980). در اين مرحله ديگر داشتن فعاليتهاي مشترك براي دوست شدن كافينيستند. در اين مرحله، همانطور كه بچهها ارزيابي ميكنند كه چطور علائق و ديدگاههايشان ازدوستانشان ميتواند تفاوت داشته باشد يا مشابه به آنها باشد، آنها اصرار بر اين نكته ميكنند كهدوستانشان بايد از نظر رواشناختي شبيه به خودشان باشند.
در اوائل دورة نوجواني، بسياري از كودكان به مرحلة سوم يا چهارم از رشد سلمان ميرسند.گرچه آنها هنوز به شباهت رواني دوستان خود با خودشان تأكيد ميورزند و آنها را افراد معتمد ولايق دوست داشتن ميدانند، آنها به اين مسئله اعتقاد پيدا ميكنند كه دوستان بايد تفكرات واحساسات خيلي نزديكي داشته باشند (برندت و پري، 1990، بورمستر، 1990).
بنابراين با رشد مهارت نقشگيري، مفاهيم كودكان از دوستي به تدريج از ديدگاه يك طرفه،خود محور تبديل ميشود به اينكه كه دوست كسي است كه به من سودي برساند و بعد از آن بهديدگاه متقابل و هماهنگي كه هر طرف در آن طرفين دوست، به راستي ديگري را درك ميكند واز اينكه ديگري را از نظر هيجاني حمايت كنند و بهترين امور را براي او بخواهند لذت ميبرند والبته طرف ديگر نيز چنين احساسي را متقابلاً در مورد آنها دارند. شايد به علت همين پايهمستحكم صميميت و تفاهم بين فردي باشد كه دوستي نوجوانان مهمتر و مستحكمتر و بادوامتراز بچههاي كوچكتر ميشود (برندت، 1989، برندت و هويل، 1985، فورمن و برمستر، 1992).